
مولایم !
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و
حنجره ام تو را فریاد می زند،تو که تجلی عشقی
قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا
کنی
کوچه های غریب بی کسی را
آب و جارو می کنم
تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور
کنی

مولایم !
بی تو
دفتر دلمان پُر است از مشق های انتظار و
من با دلم می خواهم آن روز که می
آیی
زیبا ترین مدال ایثار را
تقدیم نگاه تو کنم .تو طلیعه
نوری، برگی از قرآن ،فرشته ای
والاتر از
فرشتگان مقرب الهی که
جایگاهش را زمین خدا نهاده اند
یوسف دیگر
که اگر یوسف را تنها زلیخایی عاشق بود،
تو را دنیایی
مشتاقند. 